.:.هشت ماهگی پرنسسم.:.

توی آبان ماه یه  سفر شیراز داشتیم که اولین مسافرت هوایی دخترکم بودبرای اولین بار پدربزرگ منو دید و پدربزرگ از دیدن اولین نتیجه بسیار مشعوف بودندبرای پدربزرگ امیرم آرزوی سلامتی و عمر باعزت دارم

 سرماخوردگی پارمین در شیراز که حسابی منو به هم ریخت و نتونستم جای خاصی برم.

از ۲۰ آبان هم دوره ی تخصصی همسری شروع شده و آخرای هفته به مدت ۷ ماه اهواز نیست و از ۴شنبه عصر تا جمعه شب میره تهران و من پارمین حسابی تنها شدیم و من خیلی غصه میخورم..سعی میکنم واسه خودم برنامه بریزم تا آخر هفته ها سریع بگذرن

پارمین این روزها دست دستی میکنه..نای نای میکنه و صدای هر آهنگی رو که میشنوه خودشو جلو عقب میبره انگاری که داره میرقصه حتی با ضرب زدن من روی اپن آشپزخونه هم میرقصه و متوجه ریتمش میشهبای بای هم از کارای جدیدشه

برای حرف زدن و ۴دست و پا رفتن نهایت تلاششو میکنه و مراحلو مرحله به مرحله با موفقیت پشت سر میذاره

تولد خاله سارا پنجشنبه ۲۶ آبان بود و حسابی خوش گذشت و ۵شنبه ۳ آذر که یه سفر کوتاه به بندر دیلم داشتیم و دخملی برای اولین بار دریا رو دیدعکسای کنار دریای دخملی تو دوربین خودم نیست و به محض اینکه به دستم برسه به عکسای این پست اضافه میشهخاله معصومه ما را دریاب

به دلایل کاملا شخصی بعضی از عکسها فعلا رمز دار میشناز همه دوستان عذرخواهی میکنم      

                               اینم دختر جنوبی من با نخلهای سرافراز

پی نوشت 11 آذر: رمز برداشته شد