پارمینپارمین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

پارمین شیرینی زندگی مامان و بابا

و خدایی که در این نزدیکیست

1390/9/29 17:33
نویسنده : مامان
152 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به همه دوستان

امیدوارم عزاداریهای همه مورد قبول واقع شده باشه

         

شب اول محرم اتفاق بدی واسه من و پارمین افتاد که خدا رحم کرد و به خیر گذشت..درست بعد از آپ کردن پست قبلی در حالی که حوصله از خونه بیرون رفتن رو نداشتم کارای خونه رو انجام دادم و با همسری از خونه رفتیم واسه خرید.پارمین طبق معمول تو ماشین شیرشو میخوره و نیمه خواب میشه.بعد از جای پارک پیدا کردن با مشقت فراوان پیاده شدم و هنوز قدم دوم رو برنداشته بودم که زیر پام خالی شد و با بچه تو بغل سقوط کردم..خیابون اصلی بدون روشنایی،دریغ از یه لامپ روشن و از همه بدتر محفظه فاضلاب بدون درپوش اون هم در محل رفت و آمدامان از شهرداری اهواز..مثلا کلان شهره

تو همون چند صدم ثانیه هنگام سقوط فقط به این فکر میکردم که چکار کنم پاره وجودم آسیب نبینه و دستم رو دور سرش گذاشتم.از صدای فریاد من پارمین هم ترسید و زد زیر گریه و من فقط تونستم بگم فرهاد بچمخدارو شکر سر پارمین به جدول برخورد نکرد و دست من حفاظ سرش شد و کلاه هم سرش بود..همون جا همش میگفتم بچمو از تو میخوام ای خدا،همه ی درد و بلاهاش به سر من بیادبلا گردونش باشم

                    

 تا ساعت ۲ نیمه شب سه تا بیمارستان عوض کردیم تا خیالمون راحت شد و اومدیم خونه...مسیر تا بیمارستان رو من همش گریه میکردم و سلامتی بچم رو از خدای مهربونم میخواستم..به این فکر میکردم که من محتاط و محافظه کار ،چه طوری این بلا سرم اومد و عذاب وجدان بدی گرفته بودمخاله ام و شوهر خاله ام هم اومدن باهامون و دختر عمه ام که پزشک هستن هم به کمکمون اومدن تا کارها با روند سریعتری انجام بشه

درد شدید مچ پام باعث شد که نیروها دو قسمت بشن و من با شوهر خاله و آیدا دختر خاله ام بودم و پارمین هم با خاله و فرهادما دنبال عکس و سی تی از پای من و اونا دنبال سی تی اسکن از سر پارمین..ولی تلفنی در جریان کارها بودم...

خوشبختانه پارمین سرحال بود و اثر بدی از ضربه یا شوک هنگام افتادن یا ترس نداشت وبه محض دیدن آیدا و خاله آزی کلی خندید و خیال من راحت شددکتر بعد از معاینه پارمین گفت مشکلی نداره و کلی هم خاطر خواه دخملی شده بود و میگفت این از من سالمتره ولی من تلفنی بهشون گفتم که سی تی اسکن انجام بشه تا خیالم راحت بشه

                    

خدا رو شکر خطر و بلا  از سرمون رفع شد..پای من رفت تو آتل،در حالی که شکستگی مشاهده نشده بود ولی درد زیادی داشتم و نمیتونستم راه برم..من و پارمین رفتیم خونه مامان اینا و یه هفته ای اونجا بودیم تا از عهده کارای خودم و پارمین بر بیام..۴-۵ روزی با عصا راه میرفتم تا در نهایت پام رو به یه طبیب محلی واگذار کردم و بعد از ماساژ با آبگرم و گذاشتن مرهم از اون حالت یه پایی خارج شدم و الان خدا رو شکر پام بهتره

پارمین این روزا در حال بابا بابا کردنه و حسابی خودشو واسه باباییش لوس میکنه..۴ دست و پا میده و دور خودش میگرده ۱۸۰ درجه و یه لحظه اگه ازش غافل بشیم زیر میز پیداش میکنیم

                   

جدیدا بوس یاد گرفته و موش موشی میکنه واسه من..مثلا میخواد دلبری کنه. وای که چقدر خوردنی میشه.عاشق جستجو تو اتاقاست با روروئکش.همچنان بی دندونه و همه چیزو تو دهنش میکنه...شدیدا عاشق د در هست و وقتی آماده میشیم بریم بیرون کلی ذوق میکنه و دست و پا میزنهفدات بشم شیرینترینم

 

چیزی برای گفتن ندارم فقط میخوام همین جا دوباره از خدای مهربونم تشکر کنم که همیشه هوامو داره..خدا جونم دوستت دارم و به خاطر سلامتی و خانواده شادی که بهم عطا کردی بی وقفه سپاسگزارتم

ادامه مطلب با همون رمز قبلی با عکسهای پارمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)